☼ نوشته های در ب در ☼

می نویسمـ...شایـد بمانـد

☼ نوشته های در ب در ☼

می نویسمـ...شایـد بمانـد

بی بهانه


بی بهانه اومدم بنویسم واسه تموم حرفهای نگفته دیروزم , که رفتند , و واسه تموم


احساسای فردا , که شاید دوباره تموم لحظات دیروزم رو به رخم بکشند ....


توی این شکل از زندگی که خیلی چیزا , تو ازدحام تموم چیزایی که میشنوی , بی پرو


بال رها میشند و تو از درون میجوشی , و شاید صدات هم در نیاد ,


 چیزی گم شده ,مثل یه دیروز ,مثل یه حس...که میتونه خیلی از نقشهای زندگیمونو


نقاشی کنه و از توی همه پچ پچ ها , و شاید فریادها یه شور بی مثال ,


زمزمه گر لحظه هات بشه...


ادامه مطلب ...

تاثیر عواطف نادرست


یکدیگر را دوست بدارید اما .... از عشق زنجیر مسازید.

بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحل جانتان در تموج و اهتزاز باشد

جام های یکدیگر را پر کنید اما.... از یک جام منوشید 

از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما ..... هر دو از یک قرص نان تناول مکنید

به شادمانی باهم برقصید و آواز بخوانید اما..... بگذارید هر یک برای خود تنها باشید 

همچون سیم های عود که هر یک در مقام خود تنها است،

  اما همه با هم به یک آهنگ مترنم اند

دل هایتان را به هم بسپارید اما ...... به اسارت یکدیگر ندهید

زیرا تنها دست زندگی است که

می تواند دل های شما را در خود نگاه دارد 

در کنار هم بایستید

اما 

نه بسیار نزدیک 

از آن که ستون های معبد به جدایی بار، بهتر کشند

و بلوط و سرو در سایه ی هم به کمال رویش نرسند 


 

چقدر این متن بالا رو که از جبران خلیل هست رو دوست دارم و چقدر زیبا

گفته که همدیگرو دوست بدارید اما از عشق زنجیر نسازید...کنار هم بایستید

اما نه بسیار نزدیک... و همینطور جمله ای که میگه : دشمنانتان را ببخشید و

دوستانتان را رها و آزاد سازید.

 

تو یه کتابی خوندم ما به عزیزانمان محبت میکنیم و این تمایل را عشق

مینامیم. ولی در مقابل , از اونها توقع داریم که مطابق میل ما رفتار کنند در حالیکه

این نوعی تملک خودخواهانست و بعد تعجب میکنیم از اینکه چرا اونها از کمک ما قدردانی

نمیکنند و واکنش منفی نشان میدهند.

 

بنظر من خیلی از ما اینروزها از محبت هامون زندانی می سازیم و اینکه منتظر می شیم

تا طرفمون ثابت کنه که محبت ما رو درک کرده و یا اینکه منتظریم تا جبران کنه,

د رحالیکه با این کار فقط اون طرف رو از خودمون فراری میدیم , چرا که هیچکس دوست نداره

تحت هیچ شرایطی اسیر باشه , محبت خالصانه یعنی همینکه محبت کردیم دوست یا

عزیزمان را رها کنیم و ذهنا آزادش کنیم....با خوبی کردنمون بدنبال داشتن حق بیشتر نباشیم

البته من امتحان کردم و تا اندازه ای موفق هم شدم نتیجش هم این بود که دیگه کمتر از کسی

توقع دارم , و آرامش ذهنی ام هم بیشتر شده...پس یه جورایی نمیتونه شعار باشه, چون با 

تمرین ذهنی کم کم جا میفته .  



بخشی از کتابی که خواندم

کتاب قانون شفا نوشته کاترین پاندر.

نمیدونم چند نفرتون این کتاب زیبا رو خوندید در واقع کلام اصلی این کتاب در مورد شفا و تندرستی روح و جسم است و اینکه خداوند در وجود انسان شکلی از شفا را قرار داده که میتونه با زدودن کینه , نفرت , دروغ , و خیلی از صفاتی که با روح پاک انسان سازگار نیست خودش را شفا دهد و حتی بسیاری از بیماریها از جمله سرطان , زخم معده و ... حاصل تفکر ناسالم , بدبینی , حسادت , دروغ , انزجار و ... است و با زدودن این صفات از وجود آدمی کم کم سلامت انسان هم بازخواهد گشت.....

یک قسمتی داشت این کتاب تحت عنوان چرا انسانهایی که معنوی هستند و نیکوکارند بعضا بیمار هم هستند و حتی روحیه ای معترضانه دارند , واقعا این مشکل در زندگی شخصی من وجود داره و یکی از دغدغه های فکریم هست که واقعا چرا دین در بعضی از انسانها نه تنها باعث سعادت آنها نمیشه بلکه بدتر از اون شکلی بیمارگونه و معترض هم پیدا میکنه و جواب سوالم رو در این قسمت پیدا کردم و یه جورایی تصمیم گرفتم این مطلبو بعد از مدتها اینجا بذارم....


"بسیاری از مردم بعلت آرمان کاذب و تصور نادرستی که از خداوند می پندارند که خدا در دوردستهاست و منتظر است که کار اشتباهی از آنها سرزند و با نزول بیماری یا پدید آمدن مشکلی آنها را مجازات کند , این افراد باورهای منفی انحراف یافته ای درباره آفریدگارشان دارند که سلسله ای از واکنشها و اندیشه های منفی درباره خودشان و جهان پیرامونشان ایجاد میکند, این گرایشها به سیمای حق بجانب بودن و مقدس نمایی و ملامت و انزجار از هر کس که با اعتقاداتشان همرنگ نباشد بروز میکند , این گرایشهای منفی علت آن است که چرا این همه انسانهای نیکو از بیماری رنج میبرند و بجای اینکه نحوه اندیشیدن خود را زیر سوال برند خدا را مسئول بیماری خود میدانند, علت بیماری این افراد حق بجانب و رنج های آنها این است که در همنوعانشان عیوب بیشمار می بینند (یا فقط بدنبال عیوب دیگران هستند).

آلفرد آدلر روانشناس اتریشی عیب جویی آنها را نوعی مقدس نمایی و یا پرهیزکاری ناسالم و یا روان نژند میخواند نه ناشی از ایمانی سالم.

پرهیزکاری راستین یعنی ایمان به نیکی خدا , و بازگشت به آن نیکی , چون خداوند مهربانی ست که فقط نیکی متعالی را نصیبتان میگرداند نگریستن به خدا یعنی بازگشت به زندگی و تندرستی و سرزندگی , خدا بخشاینده سلامت است و آنچه برایتان سلامت نیاورد نمی تواند خواست خدا باشد و هرگونه بیماری در جسم نشانه نوعی ناپاکی در ذهن است . هرگز به علت پاکی و خوبیهایتان بیمار نمی شوید , بیماری نمایانگر بی قراری و ناآرامی ذهن است .....


و در قسمتی دیگر:


 لازم نیست در اینجا در جهنم زندگی کنید تا بعدا بهشت نصیبتان شود , بهشت یعنی آرامش و صلح و دوستی با خودتان , همنوعانتان , و آفریدگارتان . هرگاه در این هماهنگی و آرامش باشید ذهنا در بهشت به سر میبرید و جسما نیز سالم و تندرست خواهید بود."


اما....


اندر احوالات بعضی آدما:


فلانی بچه خوبیه ...... اما 

اما خیلی دروغ میگه ...........

 بچه خوبیه ها.......ولی

ولی خب خیلی آویزونه .....

بچه خوبیه بابا........ ولی خب

خب یه جورایی دستش کجه.....

و..

و..

و..

و..

بچه خوبی بود, نمیدونم والاا چی شد اینجوری شد

آخه اونو چه به پرونده و کلابرداری و این جور حرفا..


و الی آخر....


کودکی


بازی های دوران کودکیمونو یادتونه  


گردو شکستم....!!!! 

گرگم و گله میبرم.......!!!!

بازی صندلی .....!!!! 

یارکشی هم که تو اکثر بازیهامون بود...


یه مطلب از بازی صندلی چند وقت پیش خوندم که نوشته بود 

تو کشور ژاپن بچه ها رو اینجور تشویق میکنن که چجور 5 نفری 

جوری بشینن که رو 4 تا صندلی جا بشن و عجیب همین نوع تربیت وقتی 

رشد میکنه میشه مدیریت به روش ژاپنی که باعث میشه حتی تو دنیای 

مدیریت و کارآفرینی تحولی ایجاد کنه..مدیریتی که تو اون تمام پرسنل یک 

موسسه یا کارخونه میتونند برای پیشرفت کار اون موسسه ایده بدن و فرقی 

نمیکنه که اون طرف کارگر باشه یا مدیر ...