رالف واندو امرسون میگوید :
"صداهایی وجود دارند که , آنها را در انزوا می شنویم.
اما همین صداهــــــا ,
هنگام ورودمان به میان مردم به خمودی می گراید
و غیر قابل شنیدن میشود.
اجتماع در همه جا علیه بشریت و یکایک اعضای آن توطئه میکند.
میتوان اجتماع را یک شرکت سهامی عام تصور کرد,
که اعضای آن برای تضمین بهتر منافع مادی سهامداران
در ازای تسلیم آزادی و فرهنگشان به توافق میرسند.
همرنگی و انطباق با مردم جامعه بیشترین تقاضا از آنهاست.
اجتماع نام ها و آداب و رسوم را دوست دارد,
از واقعیت و افراد خلاق و خوداتکــــــــا متنفر است .
انسان در هر وضعیت و منزلت , نباید دنباله رو باشد.
فردی که درصدد گرداوری نخل های جاوید است نباید با پیروی از
الگوهای خاص جامعه این کار را به تاخیر اندازد.
هیچ چیز غیر از یکپارچگی ذهن نهایتا مقدس نیست.
و هیچ قانونی به اندازه طبیعتم برایم مقدس نیست."
کاش منم اعتماد بنفس داشتم ... کاش می توانستم خودم را از بلای اعتیاد نجات بدم ... کاش ...
ذهن سالم در هیچ قالب و محدودیتی نمی گنجد ولی اجتماع و قانون سعی در کنرل آن دارد تا خود را از گسترش آن باز دارد تا دیوار ها و حصار های آن لطمه نبیند