-
وقت
پنجشنبه 2 آذر 1391 20:06
وقت شما محدود است , آنرا با زندگی کردن طبق میل دیگران هدر ندهید. در دام این تعصب گرفتار نشوید. با نتایجی که از طرز فکر دیگران به دست آمده زندگی نکنید. اجازه ندهید صحبت های دیگران , ندای درونی و قلبی شما را خاموش کند.
-
کودکی
پنجشنبه 2 آذر 1391 01:37
بازی های دوران کودکیمونو یادتونه گردو شکستم....!!!! گرگم و گله میبرم.......!!!! بازی صندلی .....!!!! یارکشی هم که تو اکثر بازیهامون بود... یه مطلب از بازی صندلی چند وقت پیش خوندم که نوشته بود تو کشور ژاپن بچه ها رو اینجور تشویق میکنن که چجور 5 نفری جوری بشینن که رو 4 تا صندلی جا بشن و عجیب همین نوع تربیت وقتی رشد...
-
یک تجربه
پنجشنبه 2 آذر 1391 00:41
تجربه به من یاد داده هر کاری رو با میل باطنی خودم انجام بدم حتی محبت کردنو که اگر غیر این باشه ضمن پشیمونی از اون کار به دل دیگران هم نمیشینه .
-
قضاوت
چهارشنبه 24 آبان 1391 23:43
قضاوت که میکنی بلند قضاوت کن , تا مخاطبت هم بلند از خودش دفاع کنه. وقتی آهسته محاکمه میکنی .. چیزی جز جنگ روانی ایجاد نمیکنی, که تمام شدنش با خداست.
-
نکته
چهارشنبه 24 آبان 1391 23:37
در زندگی نکته جالبی هست : اگر چیزهای متوسط را نپذیرید , اغلب اوقات بهترین ها نصیبتان خواهد شد.
-
تضاد و تفکر
چهارشنبه 24 آبان 1391 22:19
آدمها وقتی رشد میکنند که در کنار تضادها باشند جمع کردن یک گروه همفکر و طرفدار کار چندان سختی نیست.
-
دشت من
چهارشنبه 24 آبان 1391 22:11
طوماری از یک بامداد در نگاه خواب آلود یک دشت بین دو تپه سبز خورشید صدای جنگ رود و سنگ و گنجشکان آشتی و پادشاهی طبیعت و من...... سرباز دشتم آینه چشمانم را می بندم و نسیم خرد می نوشم و تنها..... با یک دشت همراه باد و رقص پرندگان و سمفونی غوکان.
-
معجزه ذهن
چهارشنبه 24 آبان 1391 22:10
تو واقعیت ذهن موندم که از هر فکری قامتی ایجاد میشود به بلندای روح تو و هر آنچه در نظر و فکرت آوردی بی سبب در بطن آن غرق خواهی شد.
-
رویای نور
چهارشنبه 24 آبان 1391 22:08
هر شب چشمانم را به مـــــــــاه می آویزم و صبح.... مرور میکنم خاطراااتــــــــــــــــ ماه را ــــــــــــــ
-
واژه یعنی تو
چهارشنبه 24 آبان 1391 22:07
دوست داشتم یک نفس تمام واژه های تکرارشدنت را , در گلدانی به قامت تو می کاشتم. تا سبزی حضورت بر دل گلدان بنشیند , و ثمرش یک بهار خاطره باشد.
-
درخشش اَمپرسیون
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 22:49
رها شدن در امپرسیونی ترین واژه ها !!!! نمیدانی چه حسی دارد !!! درخشش عمیق تکه برگی در دل درخت .. یا رقص باد و همخوانی باران.. یک سبد آلوچه با برگهای آویزان.. و یک جفت چشم که برای دیدن می درخشد.. یک سپیدی کامل که هر لحظه نزدیک تر میشود.. و تو غرق میشوی غرق غرق در عمق بی رنگی..
-
گمگشته
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 22:19
تو هر ثانیه ای از زندگیم که گاهی تو رو گم میکنم , دوباره از ظهور احساس جدیدی مینویسم تا شاید ....شاید از لابلای نوشته هام ردی از تو پیدا کنم ,,,, واسه همینه که هیچ وقت ازت نبریدم ,, حتی لحظه ای که معرفت از وجودم دور میشه ,, با تمام احساس تو رو میخونم تا دلم از حضورت لبریز بشه و میدونم که هستی تا منو ,, با تمام بی...
-
موجودی به نام من
جمعه 15 اردیبهشت 1391 15:05
کودک که بودم وقتی یه پروانه از بالای سرم رد میشد اونقدر ذوق میکردم که فکر میکردم یکی از فرشته های آسمونم , وقتی کودکی مثل خودم رو میدیدم که زیر آفتاب با صورت کثیف و دهان باز منتظره تا یکی بیاد و تو دستای مادرش پول ناهارشو بذاره دلم میخواست همه پس اندازمو که مامانم برام جمع کرده بود رو ببرم و یه غذای حسابی بهش بدم...
-
جاده سپیـــــــــــــد
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 01:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تو زندگی خیلی چیزهاست که آدم با یادش , با حسش , با اسمش , هوای فریاااااد به سرش میزنه. فریـــــ فریاد ـــــ فریاد ــــــاد که آیا به گوش بازمانده های نسل انسان روی این کره خاکی میرسه یا طعمه نعره های درندگان میشه و آنقدر فریاد میزنی تا این حیوانات فریادهای تو را می...